معنی واژگان و شرح ابیات غزل 6 حافظ دورۀ حافظخوانی کودکان
- به مُلازِمانِ سُلطان، که رِسانَد این دُعا را؟
ملازم: خدمتکار همیشه حاضر/ سلطان: شاه/ که: چه کسی، کی/ رساند: می رساند/ دعا: خواهش از خدا
*
که به شُکرِ پادِشاهی، زِ نَظَر مَران گِدا را
شکر: سپاس، قدردانی/ پادشاهی: شاه و قدرتمند بودن/ ز: از/ نظر: نگاه، توجّه/ مران: نران، دور نکن/ گدا: فقیری که از دیگران غذا و پول می خواهد
*
چه کسی خواهش من را به خدمتکارهای شاه می گوید؟ خواهش من این است: حالا که تو قوی و شاهی به عنوان تشکر از خدا به آدم های فقیر و گدا توجه کن و به آنها کمک کن
***
- زِ رقیبِ دیو سیرَت، به خدایِ خود پَناهَم
رقیب: نگهبان، مراقب/ دیو: در داستان ها موجود خیلی ترسناک/ سیرت: رفتار/ پناه: نگهداری
*
مَگر آن شَهابِ ثاقِب مَدَدی دَهَد خدا را
مگر: به امید آنکه، امیدوارم/ شهاب: شعله، ستاره دنباله دار/ ثاقب: روشن کننده/ مدد: کمک/ خدا را: به خاطر خدا
*
از آزار نگهبان ترسناک معشوقم به خدای خودم پناه می برم تا از من نگهداری کند به این امید که آن دوست که مانند ستاره دنباله دار و شعله روشن است به خاطر خدا به من کمک کند و ترس و افراد ترسناک را از من دور کند (در قدیم فکر می کردند خدا با ستاره های دنباله دار شیطان ها را از آسمان دور می کند)
***
- مُژِۀ سیاهَت اَر کرد به خونِ ما اِشارَت
مژه: موی پلک چشم/ ار: اگر/ اشارت: دستور دادن، اشاره
*
زِ فریبِ او بِیَندیش و غَلَط مَکُن نِگارا
فریب: گول زدن، گیج کردن/ بیندیش: بترس، احتیاط کن/ غلط: نا درست، اشتباه/ نگار: معشوق زیبا
*
اگر مژۀ سیاه تو خواست با زیبایی اش ما را بکشد ای دوست زیبا فریب آن را نخور و اشتباه نکن و به ما بیتوجهی نکن
***
- دلِ عالَمی بسوزی چو عِذار بَرفُروزی
دل: قلب/ عالَم: موجودات جهان/ سوزاندن: آتش زدن/ عذار: بناگوش، رُخسار، صورت/ برفروختن: سرخ کردن، روشن کردن آتش
*
تو از این چه سود داری؟ که نمیکنی مُدارا
سود: فایده/ مدارا: آشتی، مهربانی، بخشیدن اشتباه
*
هر وقت عصبانی می شوی و چهره ات سرخ می شود همه موجودات ناراحت می شوند. مگر ناراحت کردن دیگران چه فایده ای برایت دارد که اشتباه آنها را نمی بخشی و آشتی نمی کنی؟
***
- همه شب در این اُمیدَم که نسیمِ صبحگاهی
امید: انتظار برای چیزهای خوب/ نسیم: باد آرام
*
به پیامِ آشنایان بِنَوازَد آشنا را
بنوازد: نوازش کند، ناز کند، حالش را خوب کند/ آشنا: کسی که می شناسیم و غریبه نیست، دوست
*
تمام شب را با این امید به صبح می رسانم که شاید نسیمی که صبح می وزد پیامی از آشنا و دوستم بیاورد و حال من را خوب کند.
***
- چِه قیامت است جانا؟ که بِه عاشِقان نِمودی
قیامت: روزی که مردگان زنده می شوند و از گور بلند می شوند/ جانا: دوستی که مثل جان عزیز است/ عاشق: کسی که یک نفر (معشوق) را بیشتر از همه چیز دوست دارد/ نمودی: نشان دادی
*
دِل و جان فَدایِ رویَت، بِنَما عِذار، ما را
فدا کردن: چیزی را به خاطر چیز بهتر کنار گذاشتن/ بنما: نمایش بده، نشان بده/ عذار: بناگوش، چهره
*
ای دوست بسیار عزیزم، قد تو بلند و زیباست و وقتی بلند می شوی انگار قیامت می شود و مرده ها هم از دیدن قد زیبای تو از قبر بلند می شوند (یعنی تو خیلی خیلی خوش تیپ هستی!)
من حاضرم همه چیزم را حتی جانم را به خاطر زیبایی تو از دست بدهم، پس چهرۀ زیبایت را به ما عاشقانت نشان بده
***
- به خدا که جُرعِهای دِه، تو به حافِظِ سَحَرخیز
به خدا: قسم به خدا، تو را به خدا/ جرعه: مقدار آبی که در یک دفعه نوشیدن به گلو می رود/ ده: بده/ سحر: وقت آخر شب و پیش از صبح، سپیده دَم/ خیز: بُلَند شَوَندِه/ سحر خیز: کسی که قبل از صبح از رختخواب بلند می شود
*
که دُعایِ صُبحگاهی اَثَری کُنَد شما را
دُعا: خواهش از خدا/ صبحگاه: وقتِ صبح/ اَثَر: علامت، سود، نتیجه، جای پا، آنچه پس از کاری بر جا می ماند
*
تو را به خدا قسم می دهم که یک جرعه به حافظ بده که این کار خوب برای تو فایده دارد چون با این کار حافظ برای تو دعا می کند. حافظ همیشه قبل از صبح از خواب بلند می شود و دعای آدم های سحر خیز باعث اتفاق های خوب می شود.
دیدگاهتان را بنویسید